2023-03-24

پایگاه خبری هزارپیشه

بروزترین پایگاه خبری استان ایلام


Warning: sprintf(): Too few arguments in /home/hezarpi2/public_html/wp-content/themes/newsphere/lib/breadcrumb-trail/inc/breadcrumbs.php on line 254

تلخ تر از هرچیزی که این روزها میشنویم: “کوله بار یک عمر زندگی در حاشیه شهر”

در همین ایلام خودمان و نه در فرسنگ ها دورتر، در حاشیه همین شهر که چشم می گوید پر از آدم هایی است که خویشاوندی قومی و قبیله ای مستحکمی دارند و در روزهای سختی و نداری همین غرور و تعصب طایفه ای سبب شده تا هیچ فرد آبرومندی در گوشه و کنار خیابان های این شهر بی خانمان نماند، خانواده ای کوچک با مشکلاتی بزرگ این روزها نتوانستند اجاره ی خانه ای در پایین ترین نقطه این شهر را پرداخت کنند و صاحب خانه آن ها را از ملکش بیرون کرده و تمام اسباب و وسایل منزل آنها اکنون درزیرچادری کوچک است؛ چادری که این روزها زیر فشار پیاپی تذکرات نیروهای انتظامی تاب و توانش را برای سرپناهی از دست داده است.
سرپناهی برای یک خانواده دونفره؛ پدری میانسال که مشکل کلیوی او را از کار افتاده کرده و پسرکی که شب ها در زیر این چادر، به جای رویا پردازی به این فکر می کند که این شبهای سرد را چگونه با پدر مریضش به صبح برساند و پدری که از شرمساری سرش را به زیر انداخته و فشار کمرشکن این زندگی غرور پدری اش را خورد کرده است.
این قصه ی کوتاه اما دردناک خانواده ای ایست که به خاطر عدم تمکن مالی در پرداخت اجاره مسکن و عدم حمایت مراجع و سازمان های ذیربط،روزهای سرد پاییزی ایلام را در چادری کوچک و در سایه بی توجهی مسئولانی سپری میکنند که فقط در کلام خود دم از الگو قرار دادن امامان و معصومین و سیره عملی آنها میزنند.مگر نه اینکه
امام صادق (علیه‌السلام) فرموده اند:حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است. پس کجاست حفظ آبروی این مومن نیازمند؟
جای بسی تاسف است که در یک کشور اسلامی و با این ثروت های خدادادی ، رحم و مروت و دینداری و در یک کلام انسانیت از زندگی ما رخت بر بسته و از کنار فجایع اجتماعی این چنینی به راحتی عبور میکنیم.
اگر هر کدام از ما فقط چند لحظه خودمان را جای این پدر و پسربگذاریم چقدر می توانیم تاب ییاوریم، اگر یک لحظه فکر کنیم عزیزانمان امشب باید در خیابان بخوابند چگونه می توانیم تحمل کنیم؟
باشنیدن این خبر، افسوس نخست را به حال خود میخورم که طی این چند روز بی خانمانی این خانواده نیازمند، به عنوان یک ایلامی باغیرت، نزدیکی چشمم را ندیدم و صدای همشهری دردمند خود را نشنیدم و صدافسوس و تاسف دارم به حال شخصیت ها و مدیرانی که روزهاست که دانسته اند و کاری نکردند و وای به حال و روزشان در قیامت اگر ندانسته باشند…
بیایید همه با هم آستین همت را بالابزنیم و در هر جایگاه و مقامی که هستیم، چه یک شهروند عادی و چه یک مقام بالارتبه استانی، با خود بیاندیشیم و از خود بپرسیم، که در این معرکه دنیای مادی و میز و صندلی به کجا چنین شتابان؟!! بر مسئولین ما چه میگذرد و در کدام مشغله های دنیوی غرق شده اند که کوله بار یک عمر زندگی همنوع خود را در حاشیه شهر و در زیر چادری محقر میبینند و شبها بی تفاوت سر راحت و بدون عذاب وجدان بر بالین میگذارند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *